بی + نهایت

...

۱۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۵فروردين

فاطمه، این سخن رو زبانها افتاد

دیدی آخرعلی از پا

افتاد...

علی کربلایی
۲۳فروردين

شبا که گریه می کنی گریه ام میگره

شبا که گریه می کنی گریه ام میگره

نماز شب که می خونی گریه ام میگره

آخ با این که حرف نمی زنی گریه ام میگره

آخ مادر گریه ام میگره، وای مادر گریه ام میگره

موها مو شونه میزنی گریه ام میگره

تا گرم روضه خوندنی گریه ام میگره

وقتی به فکر رفتنی گریه ام میگره

وای مادر گریه ام میگره، وای مادر گریه ام میگره

ای چشام می افته تو چشات گریه ام میگره

وقتی می لرزه دست پات گریه ام میگره

از بغض اون صدات گریه ام میگره

وای مادر گریه ام میگره، وای مادر گریه ام میگره

وای بعد از تموم سرفه هات گریه ام میگره

چرا؟

از خون گوشه لبات گریه ام میگره

با روضه کربُبلات گریه ام میگره

وای مادر گریه ام میگره، وای مادر گریه ام میگره

وقتی میگی از کربلا گریه ام میگره

از آتیش تو خیمه هات گریه ام میگره

وای دیگه نگو از قتلگاه گریه ام میگره

وای مادر گریه ام میگره، وای مادر گریه ام میگره

آتیش میاد تو خیمه هات گریه ام میگره

آتیش می گره دامنات گریه ام میگره

سر حسین به نیزه هاسن گریه ام میگره

چنگ میزنن به معجرات گریه ام میگره.

علی کربلایی
۲۳فروردين

دید داره بچه ها رو تر و خشک می کنه چندین وقتی راه رفتن شم علی ندیده

از گوشه حیاط نگاه می کنه خانمش خونه رو جارو میکنه همون خانمی که بستری بود

موهای زینبشو شونه میکنه کی گفت پیر شدی یا جوانی رفته خدای من نکند مهربانی ات رفته

خانم جان تو باره رفتن بستی، علی حلال کند، تو بین بستر هستی، علی حلال کند تو بین شعله

نشستی، علی حلال کند تو بین کوچه نشستی، علی حلال کند تو را به جان حسین ات نگو حلالم کن

تو را به جان حسین ات  نگو حلالم کن از این غریب بخر ابرو حلالم کن، کمی مراقب خود باش فکر جانت

باش به فکر من نه کمی فکر کودکانت باش تو باش با تن زخمو قد کمانت باش به مان قدرت زانو پهلوانت باش

که همان بس در این خانه دست حیدر را مخواه که باز ببیند شکسته حیدر را.


علی کربلایی
۲۲فروردين

در زمان غیبت، منتظر به کسی گویند که منتظر شهادت باشد

شهید زین الدین

علی کربلایی