على (ع) از حضرت فاطمه (س) نقل کند که رسول خدا (ص) به من فرمود: اى فاطمه، هر کس بر تو صلوات فرستد خداوند او را خواهد بخشید و او را به من در هر جاى بهشت که باشم ملحق خواهد کرد. [ اربلى، کشف الغمه ۱/ ۴۷۲.]
در بیان گفتار و کردار حضرت فاطمه(س) مدعى آن نیستیم که استقصاء تام انجام شده و توانسته ایم تمام فرمایشات آن حضرت را گرد آوریم اما در عین حال در همین مختصر روایات، کلماتى را مى یابیم که بر مطالب عالیه و حکمت هاى ارزنده، مواعظ و اندرزهاى سازنده و شفا بخشى مشتمل است که بیمار ناتوان را شفا بخشیده و تشنه حقائق را سیراب مى سازد.بر این مطلب پوشیده نیست که خداوند تبارک و تعالی نظر ویژه ای نسبت به حضرت زهرا(س) داشته است و ایشان را از ارکان دنیا و ما فیها میداند.وحال آنکه در حق این بانوی مجلله که بزرگ بانوی جهانیان است چگونه ظلم و ستم روا داشته اند جای تأسف بسیاردارد.بیان فضائل و کرامات از زبان خود ایشان شنیدنی تر است:
شیخین (ابوبکر و عمر) را از خشم خود خبر مى دهد
فاطمه (س) به ابوبکر و عمر فرمود: آیا اگر حدیثى از رسول خدا برایتان بخوانم که آن را دانسته باشید به آن عمل مى کنید؟ گفتند: آرى، فرمود:رضایت فاطمه از رضایت و خشنودى من است و خشم فاطمه از خشم من است، هر کس فاطمه دخترم را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است و هر کس فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته، و هر کس فاطمه را به خشم درآورد مرا به خشم درآورده است؟.گفتند: آرى، این فرمایش را از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم شنیده ایم.
فرمود: همانا من خداوند و ملائکه را گواه و شاهد مى گیرم که شما مرا به خشم درآورده و مرا از خود خشنود نساخته اید و هرگاه رسول خدا را ملاقات کنم از شما به آن حضرت شکایت خواهم کرد. [ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه /۱۴ ط مصر.]
کلیپ تصویری-سه کاری که ابوبکر در هنگام مرگ آرزو کرد که ای کاش انجامش نمی داد
علم حضرت به آنچه که بوده و آنچه که خواهد بود(ما کان و ما یکون و ما هو کائن)
حارث بن قدامه از سلمان فارسى، از عمار یاسر روایت کند که گفت: آیا خبر شگفت آورى را به تو بگویم؟ گفتم: اى عمار، حدیث بگو براى من، گفت: بسیار خوب، دیدم على بن ابیطالب را که وارد شد بر حضرت فاطمه (س)، همینکه چشم حضرت زهراء به على (ع) افتاد صدا زد نزدیک بشو تا تو را از آنچه بوده و آنچه که هست و آنچه که تاکنون نبوده تا روز قیامت به تو خبر دهم، عمار گوید: دیدم که على (ع) عقب عقب قدم برداشته و برمى گردد من نیز با رجوع حضرت برگشتم تا اینکه بر حضرت رسول(ص) وارد شد، حضرت فرمود: اى ابوالحسن جلو بیا، على (ع) جلو رفت بعد از آنکه مجلس از اغیار خالى شد، فرمود: آیا تو قضیه را به من مى گویى یا من به تو بگویم؟ گفت: اى رسول خدا شنیدن از شما بهتر است، فرمود گویا تو را مى بینم که بر فاطمه وارد شدى و این چنین و چنان به تو گفت و تو برگشتى على (ع) گفت: یا رسول الله آیا نور فاطمه نیز از نور ما است؟ حضرت فرمود: آیا نمى دانى که این چنین است؟ على به خاطر سپاس از خداوند سجده شکر بجا آورد.
عمار گوید: على (ع) از حضور رسول خدا (ص) مرخص شده و نزد حضرت زهراء (س) وارد شد من هم با آن حضرت وارد شدم، فاطمه (ع) فرمود: گویا تو نزد پدرم رفته و آن چه را که من به تو گفته بودم به حضرت گفتى؟ پاسخ داد: آرى، این چنین بود اى فاطمه، فرمود: ابوالحسن، بدان که خداوند متعال نور مرا آفرید و آن نور، خداى متعال را تسبیح و ستایش مى کرد بعد آن را در یکى از درختان بهشتى به ودیعت گذارد و آن درخت نورانى شد، هنگامى که پدرم به بهشت رفت خداوند به آن حضرت الهام کرد که قدرى از میوه آن درخت بچیند و آن را در دهان خود بچرخاند، حضرت آن کار را انجام داد، از آن طریق خداوند مرا در صلب پدرم قرار داد بعد به رحم خدیجه دختر خویلد منتقل شده و به زمین پاى گذاردم و من از آن نورم، آن چه که بوده و مى باشد و هنوز اتفاق نیافتاده مى دانم، اى ابوالحسن، مومن به نور خداوند مى نگرد و نگاه مى کند. [ عوالم المعارف، ۱۱/ ۶-،.]