بی + نهایت

...

۱۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۰فروردين


زن، رشک حور بود و تمنای خود نداشت

چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت

اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر

در خانه ی علی سر افشا شدن نداشت

ام البنین کنایه ای از شرم عاشقی است

کز حجب تاب نام دل آرای خود نداشت

در پیش روی چهار جگر گوشه ی بتول

آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت

زن؟ نه! همای عرش نشینی که آشیان

جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت

در عشق پاره های جگر داده بود و لیک

بعد از حسین میل تسلای خود نداشت

عمری به شرم زیست که عباس وقت مرگ

دستی برای یاری مولای خود نداشت

علی کربلایی
۳۰فروردين

خیس از مرور خاطره های بهار بود

ابری که روی صندلی چرخدار بود

ابری که این پیاده رو او مچاله کرد

روزی پناه خستگی این دیار بود

آن روزها به گرده ی طوفان سوار بود

حالا به چشم رهگذران یک غریبه است

حالا چنان کتیبه ی زیر غبار بود

بین شلوغی جلوی دکّه مکث کرد

دعوا سر محاکمه ی شهردار بود

آن سوی پشت گاری خود ژست می گرفت

مرد لبوفروش سیاستمدار بود 

از جنگ و صلح نسخه ی که پیچید ادامه داد:

اصرار بر ادامه ی جنگ انتخار بود

این سو کسی که جزوه ی کنکور می خرید

در چشمهاش نفرت از او اشکار بود

می خواست که فرار کند از پیاده رو

می خواست و ... به صندلی خود دچار بود

دستی به چرخ ها زد و سمت غروب رفت

ابری فشرده در صدد انفجار بود

خاموش کرد صاعقه های گلوش را

بغضی که روی صندلی چرخدار بود

علی کربلایی
۲۷فروردين

یک روز با چند ورقه وارد مدرسه شد. به هر کدام از مربی ها یک ورقه داد

که بالایش نوشته بود:«حاسبوا قبل ان تحاسبوا». کمی پایین تر اسم چند

گناه را نوشته بود و جلوی هر کدام را خالی گذاشته بود.

بعد رو کرد به مربی ها و گفت: «بیایید هر شب چند لحظه کارهامون رو

بررسی کنیم و توی این برگه بنویسیم. ببینیم خدای نکرده چند بار دروغ گفتیم،

غیبت چند نفر رو کردیم، تهمت و بدبینی داشتیم یا نه، کارهای

خوبمون چه قدر بوده... . آخر ماه با یه نگاه به این برگه، حساب کار دستمون

میاد؛ می فهمیم چطور بندهای بودیم».

علی کربلایی
۲۷فروردين

علی کربلایی