یک شب میان خاطره هایم قدم زدم
حال خوشی برای دل خود رقم زدم
بی وقفه از تو گفتم و از عشق دم زدم
گشتی دوباره دور و بر آن حرم زدم
آنجا که در وجب وجبش نور جاری است
آنجا که گوشه گوشه اش آئینه کاری است
در کوچه ها به سمت حرم رهسپارتر
با گام های خسته ولی استوار تر
هنگام وصل آمد و دل بی قرارتر
افتاده باز در طپش بی شمارتر
می دانم آخر این هیجان می کشد مرا
این اشتیاق پر ضربان می کشد مرا
از صحن جامع رضوی پا به پای باد
رد می شوم به زمزمۀ آشنای باد
پر کرده حجم خالی من را صدای باد
این هق هق من است و یا های های باد
مرغ دلم رها شده در باد می پرید
از صحن قدس سمت گهرشاد می پرید
عطر رواق طعنه به بوی بهار زد
پرچم نسیم را به تفاخر کنار زد
نقاره خانه لطف تو را باز جار زد
شب، خیمه بر سر حرمت با وقار زد
فواره ای که اوج تو را مبتلاتر است
در اشک هاش گنبد زیبا طلاتر است
گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز
*
جای سیلی زروی گونه من پاک نشد!
ردشلاق بروی کمرم هست هنوز
*
می توانم بخداباتو بیایم بابا
جان زهرا کمی ازبال وپرم هست هنوز
*
گفتم ای دختر شامی برو وطعنه نزن
سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز
*
منکه از حرمله وزجر نخواهم ترسید
دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز
*
گفت که می زنمت اسم پدرراببری
گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز
*
همه دم ناز کشیدو به دلم تسکین داد
جای شکر است که عمه به برم هست هنوز
*
بازمین خوردن من دیده خود می بندد
شره در چهره ساقی حرم هست هنوز
*
خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟
همه خاطره ها در نظرم هست هنوز
*
غصه معجر من رانخوری بابا جان
پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز...