ای آقا... ای آن که بهارِ باور دهکده ای . . . در تلاطم گناه هایمان . . . در فکر شکوه آفت زدگی باغ مایی . . . آقا . . . ترسی وجود مرا فرا گرفته است . . . ترسی که در وقت ظهور... یک عده بگویند:کجا آقا؟! زود آمده ای... پ.ن:جمعه های بی تو تکرار شد...
آقا این قسمت گالری بی نهایت +2 تون یه مشکل داره...
یه متر و نیم دو متر؟چه خبره؟؟بابا راه حلش ساده است.دو تا انگشت سبابه تونو بذارید تو تا گوشه ی دو تا چشماتون و چشماتونو بکشید...خیلی راحت کلمه ی مادر نمایان میشه...به همین راحتی...به همین خوشمزگی...=)
پاسخ:
مرسی از این که حضور داشیتن در وبلاگ بی نهایت