مامانم بابمو صدا زد که دره شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار نتوست
منم خیلی راحت درش رو باز کردم و گفتم : اینم کاری داشت؟
پدرم لبخندی زد وگفت :
یادته وقتی بچه بودی من در شیشه رو شل میکردم تا
بازش کنی و غرورت نشکنه؟
بد جوری بغض گلمو گرفت...