بی + نهایت

...

پدر

چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۱۰ ب.ظ

مامانم بابمو صدا زد که دره شیشه سس رو باز کنه

پدرم بعد از کلی کلنجار نتوست

منم خیلی راحت درش رو باز کردم و گفتم : اینم کاری داشت؟

پدرم لبخندی زد وگفت :

یادته وقتی بچه بودی من در شیشه رو شل میکردم تا

بازش کنی و غرورت نشکنه؟

بد جوری بغض گلمو گرفت...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۰۴
علی کربلایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی