بی + نهایت

...

جانبازان

جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۲۹ ب.ظ

خیس از مرور خاطره های بهار بود

ابری که روی صندلی چرخدار بود

ابری که این پیاده رو او مچاله کرد

روزی پناه خستگی این دیار بود

آن روزها به گرده ی طوفان سوار بود

حالا به چشم رهگذران یک غریبه است

حالا چنان کتیبه ی زیر غبار بود

بین شلوغی جلوی دکّه مکث کرد

دعوا سر محاکمه ی شهردار بود

آن سوی پشت گاری خود ژست می گرفت

مرد لبوفروش سیاستمدار بود 

از جنگ و صلح نسخه ی که پیچید ادامه داد:

اصرار بر ادامه ی جنگ انتخار بود

این سو کسی که جزوه ی کنکور می خرید

در چشمهاش نفرت از او اشکار بود

می خواست که فرار کند از پیاده رو

می خواست و ... به صندلی خود دچار بود

دستی به چرخ ها زد و سمت غروب رفت

ابری فشرده در صدد انفجار بود

خاموش کرد صاعقه های گلوش را

بغضی که روی صندلی چرخدار بود

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۱/۳۰
علی کربلایی

نظرات  (۱)

شهدا و جانبازان،خیلی مرد بودند و هستند که برای حفظ شیعیان امام زمان از همه چیزشون گذشتند و رفتند تا شیعیان و یاوران امام زمان بمونن...واقعا این کار و تصمیمِ بزرگی بود که فقط رسول الله قیمت اونو میدونن...باشد که بیندیشیم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی